نقد فیلم:باشگاه مشت زنی
گونه اکشن، درونگرایانه و داستان گیرا و پیام اجتماعی قوی، باشگاه مشت زنی را به نسخه دیگری از فیلم موفق پرتقال کوکی کوبریک در دهه 90 مبدل کرده است. در دهه ای که کمتر فیلمی تاثیری قابل توجه بر منتقدان گذاشته است، باشگاه مشت زنی را نمیتوان نادیده گرفت. بر خلاف 95 درصد فیلمهای حادثه ای امروزی، نکات قابل تامل بسیاری در مورد این فیلمها وجود دارد که میتواند الهام بخش نقدها، مقالات و بحثهای بعد از نمایش متعددی در سطوح مختلف حرفه ای و اجتماعی باشد.
اطلاعات فیلم بخصوص برای کسانی که داستان آن را خوانده بودند باعث شد که بحثهای بسیاری قبل از اکران در میان علاقه مندان سینما شکل گیرد. فیلمنامه Jim Uhls بر اساس رمانی تاثیرگذار به همین نام از Chuck Palahniuk نوشته شده است. بازیگر نقش اول، Brad Pitt محبوب است که بهترین بازی خود را (تا زمان اکران در سال 1999) در این فیلم انجام داده و توانسته خود را به عنوان یک بازیگر جدی جدایی از چهره زیبایش مطرح سازد. کسانی که با اشاره به فیلمهای هفت سال در تبت و ملاقات جو بلک، در توانایی او برای درآوردن نقش در باشگاه مشت زنی ابراز تردید میکردند، بعد از دیدن فیلم نظرشان تغییر کرد. نقش مقابل Pitt، ادوارد نورتن همواره به عنوان بازیگری باهوش و قابل انعطاف در دوره خودش شناخته میشود. کسی که توانایی زیادی در بازی در نقش هایی کاملا متفاوت از یکدیگر را دارد. دیوید فینچر نیز قبل از این در مقام گارکردان با ساخت سه فیلم بیگانه ی 3، هفت (با هنرمندی پیت) و باز ی توانسته تاثیر قابل توجه ای بر روی علاقه مندان به سینما بگذارید. اما قرار گرفتن نام Fox به عنوان کمپانی ساخت فیلم باعث میشود که باشگاه مشت زنی برخلاف جمله ای که در تبلیغات آن آمده، به "بهترین فیلم سال 1999 که کسی آن را ندیده اید" تبدیل نشود.
داستان فیلم با صدای Jack با بازی هوشمندانه Norton برای تماشاگر روایت میشود. بازیگر انعطاف پذیری که بنظر میرسد به خوبی از پس نقشهای متفاوت خود (بجز موکل در Prime Fear و فردی نژاد پرست در American history X ) بر میآید، در اینجا شخصیت کارمند بدبین ولی در ظاهر عادی و مبادی الابی را در یک کارخانه اتومبیل سازی بازی میکند که مدتی است از بیخوابی رنج میبرد. هنگامیکه برای معالجه به پزشک مراجعه میکند، وی با بی تفاوتی به او توصیه میکند که بجای نق زدن ، در یکی از جلسات مشاوره ای گروهی که در آن افرادی که از سرطان رهایی پیدا کرده اند، حضور دارند رفته تا متوجه شود مشکل اش در برابر مشکل آنها چیزی به حساب نمی آید. Jack نیز دقیقا همین کار را کرده و در میابد که ملاقات با این قربانیان کمک میکند تا احساسات خود را خالی کرده و شبها راحت بخوابد. بزودی وی به این گونه جلسات معتاد شده و هرشب در آنها شرکت میکند. تا اینکه در یکی از این جلسات با Marla Singer (با بازی Helena Bonham Carter که ظاهرش مانند تصویر روی پوستر بازیگران قدیمی تئاترهای انگلیس است) آشنا میشود که همانند Jack مشکل سرطان نداشته ولی برخلاف او تنها به دنبال لذات جنسی بیمارگونه (Voyeuristic)خود است.
سپس Jack در روزی که تنها به عنوان بدترین روز زندگی یک نفر قابل توضیح است (چمدانش را در فرودگاه گم میشود و آپارتمانش منفجر میشود تا تمام داراییش از بین برود)، با فردی با لباسهای عجیب و غریب بنام Tyler Durden (با بازی Brad Pitt) آشنا میشود که شغلش بازاریابی صابون است و عقایدی نو و جالبی دارد. از آنجایی Jack دنبال محلی برای زندگی است، Tyler او را به خانه خودش که "مکانی درب و داغوق در محله ای که زباله های سمی شهر آنجا انبار میکنند" میبرد. Tyler که Jack را شیفته خود کرده با او در مورد آزادی و راه های کسب قدرت صحبت میکند و هر دو برای اینکه از غده های درونی خالی شوند و به اصطلاح تولدی دوباره داشته باشند، آگاهانه شروع به کتک کاری میکنند. مدتی بعد دیگران هم که از این روش درمانی منحصر بفرد با خبر میشوند به این دو میپیوندند و در نهایت سازمانی زیرزمینی بنام باشگاه مشت زنی شکل میگیرد (که قوانین اول و دوم آن "صبحت نکردن در مورد باشگاه مشت زنی در جامعه است") که مردان را تشویق به کتک زدن یکدیگر میکند. ولی این تازه اولین قدم در تحقق نقشه اصلی Tyler است.
باشگاه مشت زنی نه تنها بخاطر صحنه های جذابش فیلمی پرمخاطب است بلکه سبک جسورانه فینچر آن را تبدیل به شاهکاری تصویری کرده است. فیلم در کل همانند پرتقال کوکی مخاطب را به فضای سورئال میبرد. داستانی که گویی در شهری ترسناک و خیالی اتفاق می افتد که تمامی مناسبات اجتماعی رایج در آن به شکلی متفاوت وجود دارد. فینچر همچنین وقایع فیلم را به نوعی از کار درآورده است که با وجود مبالغه آمیز و غیرواقعی بودنشان، به هیچ عنوان سطح کار را پایین نمی آورد. به طور مثال در صحنه ای، نحوه چیدن وسایل آپارتمان یکی از شخصیتها مانند کاتالوک های مجله های دکوراسین نوشته هایی دارد که مشخصات هر وسیله را توضیح داده است. نمای نزدیک ابتدای فیلم به روشی نوآورانه و تاثیرگذار گرفته شده است. همچینی فریمهای از فیلم به شلکی در جریان فیلم وقفه ایجاد میکنند که ممکن است مخاطب متوجه آنها نشود. داستان غیر خطی، صدای روایتگری که چندان هم گفته هایش قابل اعتماد نیست، شکستن دیوار چهارم (عکس العملی از بازیگر که انگار متوجه حضور تماشاگر شده است) و فریم ایستا (freeze-frame) نیز از ویژگی فیلمنامه است. همانند دیگر فیلمهای فینچر فضای اثر تاریک و ریتم فیلم سریع است. بطوریکه فرصت تفکر را از مخاطب میگیرد که شاید در نگاه اول مانند روش تصویر برداری MTV بنظر آید ولی هدف این تکتیک تنها جلوگیری از خسته کننده شدن فیلم نیست.
یکی از بحث برانگیز ترین ویژگی های باشگاه مشت زنی نحوه به تصویر کشیدن خشونت در آن است، بطوریکه قبل از اکران آن یکی از ایرادات این بود که خشونت به شلکی مثبت به بیننده القا میشود و این درست همان ایرادی است که در مورد پرتقال کوکی نیز گرفته میشود که که در کمتر از سه دهه تبدیل به اثری کلاسیک شده است. نمیتوان این را کتمان کرد که باشگاه مشت زنی فیلمی خشن است. حتی در برخی از صحنه های مخاطب ممکن است روی خود را از پرده سینما برگرداند (مانند صحنه ای که یکی از شخصیت ها دست در دهانش میکند و دندان لق خود را بیرون میکشد). اما هدف از نشان داده این صحنه ها تاکید بر خوی حیوانی انسان و تاثیر کار سخت و بیگاری کشیدن هر روزه از وی است که باعث میشود در مواقعی دست به رفتارهای بیمارگونه زند. افرادی از به عضویت باشگاه در میآیند قربانیان همین خشونت و رفتار های غیر انسانی جامعه مدرن هستند که برای بدست آوردن دوباره شخصیت خود، سعی دارند خشونت غریزی نهفته در وجودشان دوباره زنده کنند.
در پرتقال کوکی، کوبریک خشونت شخصیت اول فیلم را به تصویر میکشد ولی آن را تایید نمیکند. در باشگاه مشت زنی نیز فینچر همین کار را انجام میدهد. او با جلو رفتن داستان به شکلی برنامه ریزی شده پرده از واقعیات برمیدارد و به مفهوم اثر عمق میدهد. مفهومی که همان تاریکی و دیوانگی است. طنز تلخ نیز یکی از عناصر فیلم را تشکیل میدهد. شوخی های آزاردهنده در همه جای فیلم دیده میشود. از کسب و کار Jack و Tyler گرفته تا رفتار Jack در برابر رئیس اش. وقتی شوخی، خشونت و روایتی غیر قابل پیش بینی را باهم مخلوط کنیم، حاصل کار چیزی جز جامعه مدرنی که در آن زندگی میکنیم نمیشود. پیامی که ما را به یاد خشونت های بی اندازه ای می اندازد که هر روز در روزنامه با آنها برخورد میکنیم. سیاست مداران با محکوم کردن فیلمهای نظیر باشگاه مشت زنی سعی در زیبا جلوه دادن جامعه دارند. در حالیکه فینچر تصویری واضح و روشن ارائه میکند که آزاد دهنده است زیرا برخلاف پاسخی است که سیاستمداران در مورد رویدادهای ناخوشایند جامعه به ما میدهند.
تریلر فیلم چیزی را در مورد داستان اصلی برای مخاطب بازگو نمیکند. شاید بعد از دیده آن پیش خود فکر کنید که آیا 139 دقیقه مشاهده کتک کاری تعدادی مرد جالب است یا نه؟ باشگاه مشت زنی نیازی به پاسخ به این سوال ندارد زیرا هدف آن بیش از این است. در واقع نوعی غافلگیری در فیلم وجود که هر بیننده تنها باید خودش آن را کشف کند. همچنین همانند دیگر آثار تحسین شده، دانستن کل داستان فیلم تاثیر چندانی بر جذابیت آن ندارد.
باشگاه مشت زنی از لحاظ ساختار شباهتهایی نیز با فیلم حس ششم دارد. با این تفاوت که در باشگاه مشت زنی، غفلگیری عنصر اصلی کار نبوده و در راستای مفهوم اصلی داستان قرار دارد. اما در حس ششم اگرقبل از اینکه کارگردان شما را سورپرایز کند خودتان متوجه آن شوید، از فیلم چیزی جز داستانی کش دار و رویدادهایی که به وضوح دستکاری شده نمی ماند. اما باشگاه مشت زنی اثرش بر روی بیننده چنان عمیق و گسترده است که حتی اگر وی از غافلگیری نیز مطلع باشد، تاثیری بر جذابیت اثر ندارد.
در پایان میتوان گفت که هرچند فیلمنامه، کارگردانی و بازی های قوی باعث شده است که فیلم نامزد اسکار در چند رشته متفاوت شود ولی بخاطر داشته باشیم کیفیت اثر هیچگاه دلیل اصلی برای بردن این جایزه نبوده است. جدایی از این، باشگاه مشت زنی فیلمی خاطره انگیز است. فیلمی که به هیچ عنوان مفهوم را قربانی گیشه نکرده و ترکیبی موفق از هیجان ظاهری و اثری روشن فکرانه است. چیزی که باعث میشود در اکثر فهرستهای منتشر شده از 10 فیلم برتر سال 1999 قرار گیرد
فیلمسازان کلاسیک الگوی فیلمسازان امروزی
مقدمه:درباره شباهت هایی که میان فیلمسازان مطرح سینمای معاصر با کارگردانان قدیمی وجود دارد. ارجاعاتی که ممکن است مستقیم باشند یا تاثیر و اشتراکاتی که به صورت ناخودآگاه در فیلم های شان وجود دارد
پنج فیلمی که از فلسفه شوپنهاور تاثیر گرفتند
مقدمه:آرتور شوپنهاور، فیلسوف، دانشمند علم متافیزیک و روانشناس آلمانی، تاثیر قابل توجهی بر آگاهی اروپای قرن 19 گذاشت. عقاید او بر دیدگاه ما نسبت به دنیا و درک ماهیت نفس، اثرگذار بوده. یکی از ارزندهترین آثار او با نام «جهان همچون اراده و تصویر»، اراده و تمایلات نفسانی را جزئی جداناشدنی از وجود بشر دانسته که اعمال، رویاها و تصمیمات او را تحت تاثیر قرار میدهد.
تصورات اشتباهی که فیلم های سینمای در ذهنمان ایجاد کرده اند
ما با دیدن فیلمها چیزهای به دردبخورد زیادی را یاد میگیریم؛ مثل اینکه چطور به دشمن تیراندازی کرده یا چطور با یک سفینه از میان کمربند سیارکی پرواز کنیم!
اما باید گفت در بسیاری از مواقع این صحنه بزرگ ما را گمراه کرده و با گذشت زمان باعث ایجاد تصورات اشتباه زیادی میشود که در واقع در ما شکل گرفتهاند و هنوز آنها را باور داریم.
در این مطلب 12 تصور نادرستی که توسط فیلمها ایجاد شدهاند را برای شما آوردهایم:
1.نارنجک
2.شوک
مروری بر 10 عنصر اصلی سینمای:تئو آنجلوپولوس
معرفی:تئو آنجلوپولوس (۲۰۱۲-۱۹۳۵) در تاریخ سینمای دنیا جایگاه منحصربهفردی دارد. فیلمسازی مؤلف و صاحبسبک با بیانی خاص و شخصی، که وجود مؤلفههایی مشخص در آثارش سینمای او را از سایر فیلمسازان متمایز میکند. روح مشترکی در همهی آثار او وجود دارد که آنها را به هم پیوند
میدهد. به مناسبت زادروز این فیلمساز بزرگ یونانی، نگاهی میاندازیم به تعدادی از ویژگیهای خاص سینمای او که دنیای شخصیاش را میآفرینند.
1.ریتم کند:سینمای آنجلوپولوس ریتم آرام و ضرباهنگ کندی دارد و متکی بر نماهای بلند و حرکات دوربین طولانی است. گویی فیلمساز قصد دارد که تماشاگر هرچه بیشتر با شخصیتهای اصلی همراه شود و با چشمهای او به ماجرا نگاه کند. از این رو آثار آنجلوپولوس تا حد ممکن به تجربههای بصری بیننده در عالم واقع نزدیکاند.
2.سکوت:سکوت یکی از ویژگیهای بارز دنیای آنجلوپولوس است. مثلا سکوت سنگین و گرانباری که بر فضای فیلمی نظیر «روزهای ۳۶» (۱۹۷۲) حاکم است، منجر به خلق فضایی سرد و سنگین میشود. ریتم کند سینمای آنجلوپولوس با
مکثهای طولانی و سکوتهای مبهم همراه میشود و حس
تنهایی و بیگانگی آدمها را شدت میبخشد.
3.سفر:تقریبا همهی شخصیتهای آثار آنجلوپولوس سفرهایی سخت و جانکاه را تجربه میکنند. این سفر در ابعاد زمان و مکان و ذهن و جسم روی میدهد و شخصیتها را دگرگون میکند. خواهر و برادر کوچک و سرگردانِ «چشماندازی در مه» (۱۹۸۸) سفر تلخ و دشواری را از سر میگذرانند تا پدر خیالیشان را بیابند و در این مسیر، بسیار میآموزند. سفر ذهنی در آثار آنجلوپولوس به شکلگیری خاطرات میانجامد. مثلا مرد فیلم «ابدیت و یک روز» (۱۹۹۸) در واپسین روز زندگی خود، مدام در حال سفر به خاطرات دستنیافتنی روزهای خوش قدیم است و نوستالژیِ عشقهای گذشته را با خود حمل میکند.
4.تنهایی:تنهایی و گمگشتگی از درونمایههای مورد علاقهی سینمای آنجلوپولوس است. بسیاری از شخصیتهای آثار او، در حال تلاش برای برقراری ارتباطی گرم با اطرافیانشان هستند؛ اما حلقههای رابطه، مدتها قبل، از هم گسیخته شدهاند. این شخصیتها معمولا با بیمکانی و عدم تعلق خود به مکانی خاص روبرو میشوند و ناچارند در تنهایی خویش و یا در غربت به سر برند.
5.جنگ، تبعید، مهاجرت:یکی دیگر از مضامین مهم سینمای آنجلوپولوس جنگ و آوارگی و دیگر تبعات ویرانگر آن است. آثار این فیلمساز معمولا بازتابی از شرایط اجتماعی-سیاسی دوران معاصر هستند. «سفر به سیترا» (۱۹۸۴) داستان پیرمردیست که پس از ۳۲ سال زندگی در تبعید، به وطناش یونان بازمیگردد و در پایان فیلم، دوباره تبعید میشود. فیلمسازِ «نگاه خیرهی اولیس» (۱۹۹۵) برای یافتن حلقههای گمشدهی فیلمِ نخستین فیلمسازان بالکان، دست به سفری ادیسهوار میزند و مسیری پرآشوب و جنگزده را در کشورهای منطقهی بالکان میپیماید. و آدمهای «دشت گریان» (۲۰۰۴) به علت جنگ و در راه وطندوستی هرآنچه را که دارند از دست میدهند.
6.پیروی از الگوها و اساطیر و الهههای یونان باستان:آنجلوپولوس برای نمایش دغدغههایی نظیر تنهایی و تبعید و جنگ و مهاجرت، نظارهگر تاریخ و فرهنگ کهن زادگاهاش میشود و رویدادهای افسانهای و ادبیات حماسیِ یونان باستان را به تاریخ پرآشوب معاصر پیوند میزند. این فیلمساز یونانی اساطیر را به زندگی بشر امروز وارد میکند و از این رو مفاهیم سینمای او به قدمت تصور و خیال انسان میشود. مثلا فیلم «نگاه خیرهی اولیس» (۱۹۹۵) اشارهای دارد به شخصیت اولیس (ادیسه) قهرمان اثر هومر؛ فردی باهوش و خردمند که تقدیر، او را همچون آوارهای از وطن تبعید کرد.
7.پلان-سکانس:برداشتهای بلند از مشخصههای سبکیِ سینمای آنجلوپولوس است. فصلهای بهیادماندنی زیادی در آثار او هست که به صورت نمای طولانی و بدون قطع ضبط شدهاند. حرکات آرام و منسجم دوربین، حس تنهایی و انزوای انسان و رکودِ زندگیِ مدرن را به تصویر میکشد.
8.تقارن بصری:یکی از ویژگیهای جذاب و چشمگیر آثار آنجلوپولوس، سلیقهی بصری و سبک تصویری فیلمساز است. کیفیت بصریِ سینمای این سینماگر یونانی به سطحی رسیده که اگر تماشاگری فقط یک فیلم از او دیده باشد، با تماشای تصویری از یکی دیگر از آثار او، میتواند به راحتی حدس بزند که سازندهی آن تصویر کیست. مثلا تقارن بصری در سینمای آنجلوپولوس زیاد به چشم میخورد؛ تقارنی که در هنر و سبک معماری یونان از جمله در معابد هم به وفور دیده میشود. آنجلوپولوس هر سانتیمتر قابهایش را مانند یک پردهی نقاشی، با ظرافت و خلاقیتی مثالزدنی میسازد و میچیند؛ با همان دقت و وسواسی که از یک نقاش خلاق سراغ داریم. زاویهبندی و نوع حرکتهای دوربین و حرکات موزون بازیگران در بسیاری از سکانسها به ثبت قابهایی باشکوه میانجامد.
9.موسیقی:موسیقیهای حماسی زیبایی که النی کارایندرو برای آنجلوپولوس تصنیف کرده، به جزئی جدانشدنی از سینمای این فیلمساز تبدیل شده است. نغمههای روحنواز و اندوهناک کارایندرو با بافت تصویری فیلمها درهممیآمیزد و حال و هوای احساسی و بار عاطفی شخصیتها را تمام و کمال به تماشاگر منتقل میکند. پس از تماشای هر فیلمی از آنجلوپولوس، یکی از یادگارهایی که همیشه در ذهن مخاطب برجای میماند، موسیقی آن است.
10.شاعرانگی:به آنجلوپولوس لقب شاعر سینما دادهاند. بیان شاعرانه در بسیاری از سکانسهای آثار او موج میزند و فیلم به فیلم بیشتر نمود مییابد. استعارههای تصویری، نوع روابط بین آدمها، حرکات موزون بازیگران، آهنگ دیالوگها، موسیقی خیالانگیز کارایندرو، و رفت و آمدهای مداوم میان زمان گذشته و حال، شاعرانگی و سیالیت خاصی به دنیای آنجلوپولوس میبخشد.
منبع: دنیای تصویر